ღ بـــــــــــــــهانه ღ
ღگفتی که به احترام دل . باران باشღ
ღباران شدم و به روی گل باریدمღ
ღگفتی که ببوس روی نیلوفر را ღ
ღاز عشق تو گونه های او بوسیدمღ
ღگفتی که ستاره شو . دلی روشن کنღ
ღمن هم چو گل ستاره ها تابیدمღ
ღگفتی که برای باغ دل پیچک باشღ
ღبر یاسمن نگاه تو پیچیدمღ
ღگفتی که برای لحظه ایی دریا شوღ
ღدریا شدم و تورا به ساحل دیدمღ
ღگفتی که بیا و لحظه ایی مجنون باشღ
ღمجنون شدم و ز دوریت نالیدمღ
ღگفتی که شکوفه کن به فصل پاییزღ
ღگل دادم و با ترنمت روییدمღ
ღگفتی که بیا و از وفایت بگذرღ
ღاز لهجه ی بی وفایت رنجیدمღ
ღگفتم که بهانه ات برایم کافیستღ
ღمعنای لطیف عشق را فهمیدمღ
ღღ مریــــــــــــــــــــم حیدرزاده ღღ
یاد چشمات داره آتیش میزنه قلب منو
حتی عکس های تو هم مرهم دردم نمیشه
من دارم کم میارم دلم دیونه توئه
رد پای گریه هام هنوز رو شونه ی توئه
نمیتونم ببینم یکی دیگه عاشقته
نمیتونم ببینم اسم من از یادت میره
ღღღ
ღ امین رستمیღ
ساعت عشق
هرگز به دستش ساعت نمی بست
روزی از او پرسیدم
پس چگونه است
که همیشه سر ساعت به وعده می ایی؟؟
گفت :
ساعت را از خورشید می پرسم
پرسیدم:
روز های بارانی چطور ؟؟
گفت :
روزهای بارانی همه ی ساعت ها ساعت عشق است
راست میگفت
یادم امد که روزهای بارانی او همیشه خیس بود
زبان سکوت
یک ساعت تمام
بدون این که یک کلام حرف بزنم
به رویش نگاه کردم
فریاد کشید که :
آخر خفه شدم!!
چرا حرفی نمی زنی
گفتم : نشنیدی ؟! ..... برو !!.....
رفته بودیم که دور از انظار دیگران، ساعتی با سرگردانی یک عشق بی پناه، زیر روشنایی مات ماه، گردش کنیم...
آسمان کاملاً صاف بود. مهذا، پاره ابری سیاه، صورت نازنین ماه را، در سیاهی خود ناپدید می کرد...
گفتم آسمان به این صافی، معلوم نیست این قطعه ابر سیاه، از گریبان ما چه می خواهد؟!
اشاره به ابر کرد، آهی کشید و گفت: آن؟ آن ابر نیست! عصاره است.
عصاره ناله های پنهانی عشاق واقعی است...
روی ماه را پوشانده است، تا ماه شاهد عشق دروغ من و تو نباشد...