از پشت شیشه های بزرگ دلتنگی گریه میکنم و آرزو میکنم که کاش برای یک
لحظه فقط یک لحظه آغوش گرمت را احساس کنم ، میخواهم سر روی شانه های
مهربانت بگذارم تا دیگراز گریه کم نشوم
********************
دردم را به که گویم ؟
خواستم با نسیم بگویم ،سر گرم چمن بود .
خواستم بنشینم کنار دریا ،سر صحبت را باز کنم،با ساحل غرق گفتگو بود،
پیچک ناز می کرد بر سپیداری که بر تنه اش پیچیده بود و .....................
خواستم با تو بگویم اما در خلوتت صدای غریبه ای را شنیدم .
درد خود را نگاه خواهم داشت ،شاید این سوختن خوشتر از آن افروختن باشد.
لحظات را گذراندیم تا به خوشبختی برسیم ولی خوشبختی همان بودکه گذراندیم
مرسی عزیزم جمله ی قشنگی بود